شنتیا عشق زندگی

ولنتاين

پسر مامان امروز روز عشقه آدمايي كه همديگرو دوست دارند بهم كادو ميدند كادوشم معمولا عروسك و شكلات كارت پستاله مادانا هرسال براي منو خاله ندا كادو مي خريد امسال ميخوام برات يه كادوي كوچولو بخرم كه بدوني چقدر عاشقتم ماماني به روز عشق ميگن ولنتاين ميخوام داستان ولنتاينو برات بذارم البته ما ايرانيها خودمون روز عشق داريم كه ۲۹ بهمن به اسم سپندار مذگان كه داستان اون روزم تو تاريخ خودش برات ميذارم خيلي قشنگتره ما ايرانيها روز خودمونو جشن بگيريم.(دوست دارم مامان تو اين روزا كه روز عشقه هر وقت بزرگ شدي به ياد مامانتم باشي چون تو همه چيز من هستي) روز عشقو بهت تبريك ميگم پسر گلم مامانت عاشقته  کلمه ولنتاین در اصل به معنی فردی بود که ...
9 اسفند 1389

داستان چهار شمع

چهار شمع به آهستگی می‌سوختند، در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می‌رسید . شمع اول گفت: من صلح و آرامش هستم، هیچ كسی نمی‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم كه به زودی می‌میرم ....... سپس شعله صلح و آرامش ضعیف شد تا به كلی خاموش شد ... شمع دوم گفت: من ایمان و اعتقاد هستم، ولی برای بیشتر آدمها دیگر چیزی ضروری در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد كه دیگر روشن بمانم ......... سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت . شمع سوم با ناراحتی گفت: من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم كه دیگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده‌اند و اهمیت مرا درك ...
9 اسفند 1389

دندون شنتيا

  مامانم دير شد ولي بالاخره دندونت ۲۱ بهمن نيش زد ما يكماه پيش منتظر در اومدن دندونت بوديم آش دندونيم برات پختيم ولي گولمون زدي يكماه طول كشيد پنج شنبه  تازه از سركار تعطيل شده بودم كه خاله اكرم زنگ زد گفت بايد شيريني بدي سريع فهميدم براي دندونته چون شب قبلش تو خواب ناله ميكردي زود خودمو رسوندم خونه خواب بودي همه جوره تست ميكردم تا مطمئن شم دندونت نيش زده همه هم زنگ ميزدن تبريك مي كفتند خلاصه مامان خوشحالمون كردي ازت ممنونم كه اين مرحله سختو داري با صبوري طي ميكني. ...
9 اسفند 1389

خلقت زن

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنيدن ...
9 اسفند 1389

وقتي پدر كوچك بود

شنتيا دو تا از عكساي باباييتو برات ميذارم تا ببيني چقدر شبيه هم هستيد تو هم مثل بچگي هاي بابايي تپلو شيريني انشاء...خدا هر دوتونو براي من صحيح و سالم نگه داره شعر بابايي رضا كه براي پسر خوشگلش ميخونه بقول خودش هنوز باورش نميشه كه يه پسر داره. پسر بابا قشنگه  با زندگي يه رنگه   وقتي بابا تو خونست  پسر با با رو شونست بالا و پايين ميره  نفس اونو ميگيره اما بابا مي خنده دور غمو مي بنده با اينكه خيلي خسته ست لباش مثال پسته ست دلش چه شاده شاده خوشيش چقدر زياده پدر و پسر تو ابران با اون لباي خندان دست علي يارشون خدا نگه دارشون   ...
9 اسفند 1389

داستان پيله كرم ابريشم

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظاهر شد. مردی ساعت ها با دقت به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.    مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه ب...
9 اسفند 1389

نمك مامان

سلام پسر خوشگل مامان ديروز تعطيل بودم صبح كه از خواب پاشدم ديدم خونه چقدر تميزه اول صبح خاله ندا و مادانا خونرو تميز كرده بودند تا من تمام وقتمو براي پسر گلم بذارم دو تايي خيلي كيف كرديم  با هم رقصيديم تا آهنگ ميذاشتم شروع ميكردي با آهنگ خوندن و ميخنديدي كلي با هم بازي كرديم جديدا بايد بذارمت رو اپن آشپزخونه تا غذاتو كامل بخوري نميدونم اون بالا چي داره كه انقدر تو رو خوشحال ميكنه اشتهاتم باز ميكنه يه بارم با باباييت تلفني حرف زدي ديشبم رفتيم خونه خاله اكرم تولد مهرداد بود كلي با بادكنكا بازي كردي آخر شبم سعيده همرو بهم گره زده بود داد به شما ميدونم الان از خواب پاشي كلي سرت با بادكنكات گرمه شنتيا نميدوني چقدر دوست داري با ما سر س...
9 اسفند 1389